نگاهي انتقادي بر رويکرد پديدارشناسانه پيتر برگر درباره دين و نظم اجتماعي (2)
نگاهي انتقادي بر رويکرد پديدارشناسانه پيتر برگر درباره دين و نظم اجتماعي (2)
پديدارشناسي، نظام معنايي و نظريه دين
نقطه نظرات برگر درباره جايگاه دين عمدتاً به خاطر عقايد زيربنايي انسان شناختي فلسفي او متمايزند. نقطه مقابل ارزيابي مثبت برگر از ظرفيت هاي انساني براي ايجاد معني و نظم در فرآيند کنش متقابل اجتماعي عبارت است: از فرض ضمني او مبني بر اين که انسان ها توسط نيروهاي تهديد کننده بي نظمي و آشفتگي احاطه شده اند. براي مثال، طبق گفته برگر، فرهنگ «ناپايدار» است و ارگانيسم انساني با «بي ثباتي فطري» توصيف مي شود. (2)بنابراين، انسان شناسي برگر زيربناي همه انديشه هاي او درباره دين، نظم اجتماعي و نظام معنايي را شکل مي دهد. اگر نظريه برگر درباره دين با ديگران متفاوت است، به خاطر انسان شناسي اوست. اگر انسان شناسي، نظم اجتماعي و نظام معنايي او را تبيين کنيم، به نظر او در باب دين دست يافته ايم.
برگر همه چيز را در راستاي معناداري جهان و نظم کيهاني مي بيند. مهم ترين کتاب او درباره دين، «سايبان مقدس»، (3) براين اساس نوشته شده است که نظم، اولين نياز همه چيز است. بنابراين، سرنوشت نظم اجتماعي به ناچار با سرنوشت دين گره خورده است. برگر در تبيين نظم اجتماعي، از روش پديدارشناسي الهام مي گيرد. فرايند تبيين نظم، که در واقع مسيري براي برساختن کيهان مقدس است، شامل الگوسازي رفتار، نهادسازي، مشروعيت و نمادسازي است. ديالکتيک اساس اين فرايند است. اگر اين فرايند موفقيت آميز باشد، کيهان مقدس برقرار مي شود و نظم مستقر مي گردد.
ديالکتيک، آگاهي و زبان
بروني شدن
عينيت يابي
دروني سازي
اجتماعي شدن و نقش محوري گفتگو
نکته بسيار مهم اين است که اجتماعي شدن فرد در جامعه همه، هويت و حتي شناخت هاي او را شکل مي دهد و گفت و گو مهم ترين عنصر اجتماعي شدن به شمار مي رود. در هويت ذهني و واقعيت ذهني، در همان روش ديالکتيک ميان فرد و ديگران معيني که مسئول اجتماعي کردن او هستند، رخ مي دهد. فرد، جهان را در گفتگو با ديگران بدست مي آورد. هم جهان و هم هويت فرد تا زماني در نظر وي واقعي جلوه مي کنند که او به گفتگو با ديگران ادامه دهد. جهان در آگاهي فرد از طريق گفتگو با ديگران مهم ( همانند والدين، معلمان، همسالان و ...) ساخته مي شود و با همان نوع گفتگوها حفظ مي شود. اگر اين گفتگوها منقطع شود، (مثلاً همسر فرد بميرد، يا فرد محل زندگي خود را ترک کند)، جهان متزلزل شده و توجيه پذيري ذهني خود را از دست مي دهد. به عبارت ديگر، واقعيت ذهني جهان بر ريسمان باريکي از گفتگو وابسته است. اما دليل بي خبري ما از اين بي ثباتي در اين نکته نهفته است که گفتگوهاي ما با ديگران مهم پيوسته در جريان است. چنانچه گفتگوها منقطع گردد انسان ها دچار آشفتگي شناختي مي گردند. (7)
جامعه به مثابه نظم
درواقع، اين جامعه است که افراد را از گرفتار شدن در دامن بي هنجاري و آشفتگي شناختي مصون نگه مي دارد. در وضعيت هاي حاشيه اي همچون خواب و خيال پردازي ها، که افراد به آن سوي مرزهاي تعريف شده اجتماعي گام مي نهند، متوجه کيفيت حراستي جامعه مي گردند. تازه متوجه مي شوند که جامعه چقدر مهم است؛ زيرا در وضعيت هاي حاشيه اي به نظر مي رسد جهان دست ساخته بشر، شکننده و متزلزل و نگران کننده است. گويا هر آنچه فرد تا به حال درباره هستي و هويت خود به دست آورده بود، توهمي بيش نبود. وضعيت حاشيه اي در بالاترين حد خود عبارت است از «مرگ». مشاهده مرگ ديگران، به ويژه ديگران مهم، و تصور مرگ خويشتن، افراد را قوياً به اين سو مي کشاند که کارکرد شناختي و هنجاربخش رهوارهاي زندگي طبيعي خويش در جامعه را زير سؤال ببرند.
دين، مقوم نظم اجتماعي
به طور منطقي، وقتي ساختن «کيهان» عمل بشري باشد، يک چنين کيهاني به عنوان عرصه نهايي و اعتباريابي ناموس انساني ضرورتاً لازم نيست «مقدس» باشد. برگر نيز به اين مطلب اذعان دارد: «مشخصاً در عصر جديد، به طور گسترده تلاش هاي عرفي جهت کيهاني سازي وجود داشته است. در ميان اين تلاش ها، علوم جديد مهمتر از همه هستند» (12) اما تا پيش از اين ( دوره تجدد)، در ابتدا همه کيهاني سازي ها داراي ويژگي مقدس بوده اند. اين ويژگي در بيشتر تاريخ بشر صدق مي کند. به لحاظ تاريخي، اکثر جهان هاي بشري، جهان هاي ديني بوده است. در حقيقت، به نظر مي رسد تنها به شيوه اي ديني ممکن است انسان درباره کيهان در بالاترين موقعيت بينديشد. بنابراين، مي توان گفت که «دين» يک نقش استراتژيک در عمل ساخت جهان توسط انسان بازي کرده است. «دين» متضمن اين است که نظم انساني به کليت هستي پرتو افکنده است. به عبارت ديگر، «دين تلاش جسورانه اي است براي اين که کل هستي براي انسان معنادار شود.» (13) از اين رو، مي توان نتيجه گرفت که از نظر برگر، انسان تلاش مي کند با معنادار ساختن گيتي، وجود خود را معنادار ساخته و جايگاه خويش را در آن پيدا کند. درواقع، کارکرد عمده دين، مشروعيت بخشي به نظم دست ساخته بشر است. «مشروعيت، همان شناخت عيني شده اجتماعي است که نظم اجتماعي را تبيين و توجيه مي کند. به عبارت ديگر، مشروعيت ها پاسخ پرسش هايي است که در مورد چرايي ترتيبات نهادي وجود دارد.» (14)
پينوشتها:
* دانشجوي دكتري رشته فرهنگ و ارتباطات دانشگاه باقرالعلوم(رحمه الله).
1. آرتور بکفورد، جيمز، دين و جامعه صنعتي پيشرفته، ترجمه فاطمه گلابي، ص 111.
2. Berger.L.peter,"A Sociological View of the Secuarization of Theology", Journal for the Scientific Study of Religion,Vol.6,No.1. (Spring) p.5.
3. The sacred canopy
4. Berger.L.peter,The Sacred Canopy:Elements of a Sociological Theory of Religion,p13
5. Ibdi.
6. Ibdi.
7. محوريت بخشيدن به گفتگو در انديشه برگر داراي مشکلات فراواني است که در جاي خود اشاره خواهم کرد.
8. Berger.L.peter,The Sacred Canopy:Elements of a Sociological Theory of Religion,p.13.
9. منظور از مقدس در اينجا، حالتي از قدرت اسرارآميز و ترس آور است که غير از انسان ولي مرتبط با اوست.
10. Berger.L.peter,The Sacred Canopy:Elements of a Sociological Theory of Religion,p.37.
11. Ibid.
12. Ibid.
13. Ibid.
14. Berger.L.peter,The Social Reality of Religion ,Faber and Faber,p.131.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}